زرد آلو

... و به یاد آور که زندگی باد است

زرد آلو

... و به یاد آور که زندگی باد است

بر گرده ی اسب مرده

آواز من سنگ است........

خار بوته و علف.

آتشی خاموش.

خون همیشه.

 

سرد و سخت.

آواز من سنگ است.......

پیشانی تقدیر

را

نشانه گرفته ام

آی ...........

اسب من

مرده است.

اسب من مرد.مثل تمام اسب هایی که باید یک روز بمیرند.

غروب یک روز که هوا گرم بود و داشتم می لرزیدم.

دلم را خوش کرده بودم که از سرماست.....

نبود..........

اسب من مرده بود.و نعل هایش برای پای من بزرگ بود

بزرگ.............

مهران-بهمن ۸۵

نامه نخست

شک نکن....خودم هستم......

عکس سه در چهار تمام رخ.مال همین چند وقت پیش.

نشناختی؟....

می فهمم. تیغ علیه السلام را روی صورتم گذاشتم و کافر شدم. به همین سادگی ... تازه این که چیزی نیست. این روزها زده ام به طاق طویله. مثل بچه قرتی هایی که ادای روشنفکرها را در می آورند. –زبانم لال- نه مثل روشنفکرهایی که ادای بچه قرتی ها در می آورند .نه مثل همانهایی که از کوچه های خلوت می ترسند و تازه وقتی هم دلشان می گیرد عارشان می آید "لیلی مال من ...لیلی مال تو ..." بخوانند.مثل آنهایی

که یادشان رفته پوستشان کلفت است و دارند توی خاورمیانه زندگی می کنند. و تقی به توقی می خورد دلشان می گیرد و فکر می کنند بدبخت اند .مثل همان ها که همیشه خدا فکر می کنند که یکی دارد آنها را ...... می کند         

من هم که می دانی .... دستم هیچ وقت به سازش نمی رفت. باز شد ...همان طاق طویله و داد و وای و هوار ....حالا اینکه کی و کجا و چه می کند .. بماند . تازه فرقی هم نمی کند .بگیر توی یک کوچه بن بست . یا نه پای تلویزیون روشن و کانال سه و چهار و هشت و هفت..... .یا نمی دانم توی پادگان و لای صف های منظم و بی حوصله . یا خوابیده ای توی خانه و نا غافل .. یا اصلا بزرگتر وسط خاورمیانه ایستاده ایم و یک نفر دارد ما را ........می کند ...حالا کی؟....این هم به گمانم فرقی نمی کند .گیرم لیلی –دختر همان مهندس پولدار-باشد ... یا بدتر از آن خاطره لیلی..........

یا پدرت که دارد نصیحتت می کند .یا تلویزیون روشن و خانواده شلوغ و مادر مریض و تیم ملی بازنده و جامعه خراب و آینده موهوم ..... راستش دلم به حال این یک نفرها می سوزد ...همیشه یک جمع جنایت می کند و می افتد به گردن همان یک نفر . و اینکه چه کار می کند . خب فرض کن دارد ...دارد....

دارد مچاله می کند . من و تو و ما و شما را ........ که توهم زده بودیم خوشبختیم .

مچاله شدن حس بدی است . و بدتر آنکه۲۰:۳۰می گفت:" یک نفر دیروزها یک باغ زردآلو را خورده و دارد راست راست وسط خیابان ها راه می رود .از هموطنان عزیز می خواهیم   مراقب............ و خلاصه اینکه نمی دانم..........................."

بچه ها را ببوس . دلم برای همه شان تنگ شده ...

خیالت راحت . مگر می شود آدم از کردن بگوید و زردآلو و اینکه یک نفر دارد ما را ............

و دهنش را آب نکشد.نجسی و طاهری سرم می شود هنوز...

دهنم را آب می کشم

خداحافظ