زرد آلو

... و به یاد آور که زندگی باد است

زرد آلو

... و به یاد آور که زندگی باد است

هیتلر

هیتلر 

 

برف لاشه اش را انداخته بود روی کوه و پیش از آفتاب زدن باد از روی برف ها می خزید و سر می خورد و می آمد و وقتی به آدم می رسید مثل شیطان

می رفت توی جلدش و تا مغز استخوانش را می سوزاند .

همیشه این موقع سال که می شود. انگار کائنات دست به یکی می کنند که برف بنشیند روی کوه و باد تا مغز استخوانت را بسوزاند و همین موقع هاست که سرما یا شاید چیز دیگری توی جلدم می رود

 و آرزو می کنم کاش هیچ وقت نبودم...

همه می گویند شیطان است...

و من هیچ وقت باور نکردم که کسی غیر از خدا آدم را گول بزند...

سرما هم مثل خدا می رود توی جلد آدم و مومن می شود ...

آنوقت است که از سرما می میرد...

نظرات 3 + ارسال نظر
حرکتی دیگر 21 اسفند 1386 ساعت 08:36

آقا مهران عزیز
سلام مرا به کودکی برسان
البته اگر اگر با این ذهن نیچه ای بی چاره پیدایش بکنی
ولله ولی التوفیق

مطهره 25 اسفند 1386 ساعت 13:12

جلب بود یعنی خیلی ... قشنگ بود

ساحل 25 اسفند 1386 ساعت 16:52

آدمک آخر دنیاست بخند.آدمک مرگ همنجاست بخند.دست خطی که تو را عاشق کرد.شوخی کاغذی ماست بخند.آدمک بچه نشی گریه کنی .کل دنیا سرابست بخند.آن خدای که بزرگش خواندی مثل تو تنهاست بخند.
سلام فرزاد من که نفهمیدم هیتلر چه ربطی به سرما و خدا داره ولی این یکی هم بدک نبود. من هم گفتم اس ام اسی که الان واسم امد بنویسم برات خدایش قشنگ می دونم می خونیش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد